2023-06-17 10:09:42
به یاد گرامی «نصرت رحمانی»
لیلی
چشمت خراج ظلمت شب را
از شاعران شرق،
طلب میکند
من آبروی عشقم
هشدار... تا به خاک نریزی!
پر کن پیاله را
آرامتر بخوان
آواز فاصلههای نگاه را
در باغ کوچههای فرصت و میعاد
لیلی
بگشای بند موی و بیفشان
شب را میان شب
با من بدار حوصله اما نه با عتاب!
رمز شبان درد،
شعر من است
گفتی:
گل در میان دستت میپژمرد
گفتم که:
- خواب،
در چشمهایمان به شهادت رسیده است
گفتی که
خوبترینی؛
آری... خوبام،
آرامگاه حافظم
شعرِ ترم
تاج سه ترکِ عرفانم
درویشم،
خاکم!
آینهدار رابطهام، بنشین
بنشین، کنار حادثه بنشین
یاد مرا به حافظه بسپار
اما...
نام مرا،
بر لب مبند که مسموم میشوی.
من داغ دیدهام!
لیلی
از جای پای تو
بر آستانۀ درگاه خوابگاه
بوی فرار میآید
آتش مزن به سینۀ بستر
با عطر پیکر برهنهٔ سبزت
پر کن پیاله را
با من بگوی
در خوابهای پریشان چه دیدهای
که خواب را به شهادت رساندهاند
در دیدگان ما
وانگه حرامیان
در گود شبگرفتهٔ چشمت
با تیغهای آخته
سنگر گرفتهاند
دروازههای شهر مدینه
آغوش بستهاند
آغوش باز کن
از چهار راه خواب گذر کن
بگذار و بگذریم
زین خیل خفتگان
دست مرا بگیر
تا بسرایم:
در دستهای من
بال کبوتریست!
لیلی
من آبروی عاشقان جهانم
هشدار... تا به خاک نریزی!
من پاسدار حرمت دردم
- چشمت خراج می طلبد؟
آنک خراج:
لیلی
وقتی که پاک می کنی خط چشمت را
دیوارهای این شب سنگین را
در هم شکسته،
آه...
که بیداد می کنی
وقتی که پاک میکنی خط چشمت را
در باغهای سبز تنت، شب را
آزاد میکنی
لیلی
بی مرز باش
دیوار را، ویران کن
خط را به حال خویش رها کن،
بی خط باش
با من بیا... همیشهترین باش!
بارید شب
بارش سیلْ اشکها شکست،
خط سیاه دایرۀ شب را!
خط پاک شد
گل در میان دستم پرپر زد و فسرد
در هم دوید خط
ویران شد!
لیلی
بی خط و خال باش
با من بیا که خوبترینم
با من که آبروی عشقم
با من که
شعرم
شعرم
شعرم!
وای...
در من وضو بگیر
سجادهام، بایست کنارم
رو کن به من که قبله عشاقم
وآنگه نماز را،
با بوسهای بلند قامت ببند!
لیلی
با من بودن خوب است،
من می سرایمت...
#دکلمه و شعر #نصرت_رحمانی
برای بیست و هفتم خرداد هفتاد و نه
@Taarikhaneh
298 views07:09